پست های ویژه دانشیار

دارالترجمه ویژه مهاجرت

تیشه به ریشه‌ی نهال علم در ایران: چرا؟
Dr. Majid Aghlmand
دسته‌ها: اخبار, اخبار

تیشه به ریشه‌ی نهال علم در ایران: چرا؟

پروفسور رضا منصوری

پروفسور رضا منصوری

تاریخ‌دانان آینده برجام را همه جور تفسیر خواهند کرد. در این میان تفسیری در چارچوب تحولات تاریخی ایران پس ار انقلاب چشمگیر است که مستقل است از موضوع یعنی از امور هسته‌ای و خلع سلاح بین‌المللی: در برجام عزم ملی در کشور، شاید برای اولین بار پس از انقلاب در ایران، همگام شد با خرد نوین، خردی مبتنی بر علم نوین و ابزار آن. در مذاکرات قبلی نمایندگان ایران، شاید هم نمایندگان قدرت‌های هسته‌ای، بیش هر چیز با ابزار ایدئولوژی و نه خرد نوین به مذاکره پرداختند. همگی دیدیم هنگامی که خرد وارد مذاکرات شد، ایران بدون از دست دادن اهداف ملی خود توانست با قدرت‌های هسته‌ای به توافق برسد، هر چند گروه‌هایی دانشگاهی و تاثیرگذار در سیاست‌های جهانی ایالات متحده این توافق را "ناقص‌ترین توافق تاریخی در کنترل تسلیحات" نامیدند! این همگامی عزم ملی با خرد مثال‌زدنی است و در عین حال نشان می‌دهد کشور ما تا چه اندازه نیاز دارد به ایدئولوژی-زدایی. همین توافق نشان داد ایدئولوژی-زدایی به معنی فراموش کردن یا لگدمال کردن آرزوهای انقلابی نیست بلکه عین اهداف انقلاب و مصداق انقلاب فرهنگی است. کشور ما نیازی مبرم به انقلاب فرهنگی از این نوع دارد: جابه‌جا کردن تعصب و ایدئولوژی با خرد! و گرنه اصرار بر رفتارهایی که از دوران سلجوقیان به ارث برده‌ایم و هر نوع دگراندیشی را مطرود دانسته‌ایم، آن‌گونه که در سیاست‌نامه‌ی خواجه نظریه‌بندی شده است، جز انحطاط برای ما ثمری نخواهد داشت؛ یک بار در طول تاریخ این انحطاط را تجربه کرده‌ایم و علاوه بر این تحولات قرن بیستم میلادی در دنیا باطل بودن این نوع طرد دگراندیشی و تعصب جاهلی را به وضوح نشان داده است؛ به این ترتیب ما باید عاقل‌تر از این باشیم که باز هم در این چاله‌ی ایدئولوژی بیفتیم یا دوران سلجوقیان صغیر را رقم بزنیم. انقلاب فرهنگی در همین تشخیص است و نه در تکرار تاریخ!

متاسفانه کسانی در بین ما اهداف انقلاب را فروکاهیده‌اند به تظاهر به نوعی قرائت از اسلام، و نه حتی تظاهر به اسلام! این رفتار به طور قطع ریشه دارد از یک طرف در بی‌اعتمادی مسئولان به دگراندیشان و پذیرش ظاهرگرایان و از طرف دیگر خالی کردن صحنه‌ی مدیریت کشور از سوی دل سوزانی که با تظاهر و "خوش-خدمتی" میانه‌ای ندارند. در این میان باید حضور داعش و سلفی‌گری چشم همه‌ی ما را باز کرده باشد. وقت آن است که سعی کنیم از "بیرون" لایه‌ی ایدئولوژی به این پدیده نگاه کنیم. مگر آن‌ها هم به اسلام متوسل نشده‌اند؟ مگر آن‌ها هم به ما همان دیدی را ندارند که ما به آن‌ها داریم؟ کدام برحقیم؟ حق را چه کسی یا چه گروهی تعیین می‌کند؟ آیا فراموش کرده‌ایم سخن حضرت علی را که گفت خوارج را نکشید چون بر کاری که می‌کنند اعتقاد دارند؟ آیا وجه تمایز ما با داعش در این نیست که بر "وحدت" اصرار داریم در عین اختلاف؟ آیا مگر این همان چیزی نیست که ماهیت خرد در علم نوین را تعیین می‌کند؟ پس چرا به قرائتی یا رفتاری خاص در کشور اولویت می‌دهیم که به تظاهر اصرار دارد و نه به اصالت؟ چرا متوجه نمی‌شویم این اولویت دادن در حال تهی کردن جامعه  از اصالت در رفتار، عادت دادن جامعه به خوش-خدمتی و بله قربان گویی، و تهی کردن جامعه از تخصص است؛ اصالت و تخصصی که به آن بسیار نیاز داریم. ما که می‌دانیم کسی که بی‌جا بر صندلی تخصص نشسته است به طور قطع بی‌تعهد است و اگر اصرار بر تعهد دارد یا باید جاهل باشد یا منافق! اصرار بر این رفتار باعث طرد نیروهای بسیار موثر در توسعه‌ی کشور می‌شود؛ اصرار بر این رفتار باعث مهاجرت بسیاری از جوانان مستعدی شده است که کشور در آینده به تخصص و پیچیدگی ذهن آن‌ها  نیاز دارد؛ اصرار بر این رفتار مانند بمبی عمل می‌کند که نخبگان نسل‌های بعدی ما را هم با انفجار از کشور می‌پراند.

این پدیده دو رو دارد. یک روی آن مدیرانی‌اند در کشور که دلسوزانه مشغول فعالیت‌اند، اما از روی اجبار یا نادانی تن به پذیرش تظاهر داده‌اند، و با این روش طرد دل‌سوزان تظاهر-گریز را تشدید کرده‌اند؛ روی دوم روی تظاهر-گریزان توانایی است که به لحاظ ذهنی نتوانسته‌اند خود را آماده‌ی خدمت به کشور بکنند و به انزوا می‌گذرانند یا قاطعانه به طرد هر کس و هر نهادی می‌پردازند که تظاهرپذیر است.

به روی اول می‌پردازم با چند مصداق که اخیرا اتفاق افتاده و به موضوع علم مرتبط است. اخیرا بیانیه‌ای منتشر شد با موضوع نگرانی از کاهش رشد علم در ایران، معروف به بیانیه ی ۱۲۰۰۰ (بله دوازده هزار) استاد دانشگاه. در این مورد حرف‌های زیادی پچ پچ شد ولی جز اعلام آن در رسانه‌ها با سکوت دانشگاهیان مواجه شد، که بعید است این سکوت را بتوان به رضایت تعبیر کرد. اولین نکته‌ی من همین واقعیت است. چرا؟ چرا سکوت؟ ترس از پیامدهای مخالفت با این بیانیه چون آن را تلویحا وابسته به بسیج می‌دانستند؟ موافقت با این نتیجه‌گیری کلی که دولت باید بیشتر به علم بپردازد؟ بی‌تفاوتی نسبت به هر واکنشی که به برنامه‌های دولت مربوط می‌شود؟ خستگی از زندگی دانشگاهی و عافیت‌طلبی حداقلی؟ بی‌معنی دانستن و بی‌اثر دانستن چنین بیانیه‌ای چون علم که در مقاله خلاصه نمی‌شود؟ سیاسی دانستن بیانیه؟ تمسخر بیانیه چون حتی ۳در صد از دانشگاهیان فعال در تولید "مقاله" در آن مشارکت نداشتند؟ به نظر می‌رسد همه‌ی این عامل‌ها موثر بوده است. این پدیده هر علتی داشته باشد یک واقعیت را نشان می‌دهد: گفتمان، که اساس علم نوین است، در زندگی دانشگاهی ایران نا موجود است و نهادهای جمهوری اسلامی نتوانسته‌اند یا نخواسته اند آن را ایجاد کنند، و ما دانشگاهیان نیز به اهمیت آن در ایجاد محیط علمی در دانشگاه‌ها واقف نبوده‌ایم و برای آن تلاش نکرده‌ایم. موضوع کرسی‌های آزاداندیشی در زندگی دانشگاهی را باید در همین ��ارچوب درک کرد، که منشا آن دانشگاه مدعی علم نوین نبوده است بلکه حوزه با سنت دیرینه ی علمی آن را تقاضا کرده است و دانشگاهیان هم با سکوت آن را تماشا می‌کنند!  نتیجه این که اگر نهادهای موجود انقلابی، مانند بسیج، به عنوان بخشی از نیروهای نظامی که امنیت ما به آن وابسته است و همگی باید قدردان آن ها باشیم،  می‌خواهند به موضوع علم هم بپردازند بدانند که باید از اهلش بپرسند و نه از هر مدعی ظاهر-گرا و عافیت‌طلب!

این مداخله‌ی نا به جا در علم من ایرانی را نگران می‌کند که نکند در اموری هم که به خودشان وابسته است، مانند دفاع و امنیت، این چنین آماتوری رفتار می‌کنند! این مصداق اشتباهی است که بخش دفاعی و امنیتی و نیز بخش فرهنگی کشور می‌کند که نه علم بلکه سیاست برای او اهمیت بیشتری دارد وگرنه چندین توصیه‌ی رهبری در مورد علم هست که دولت و مجلس به آن بی‌اعتنا بوده‌اند و هنوز هستند و آن ۱۲۰۰۰ نفر هم هیچ گاه اعتراضی نکرده است! این است که من را در انگیزه‌ی پاک، انقلابی، و حرفه‌ای این ۱۲۰۰۰ نفر به شک می‌اندازد. چه خوب می‌شد نیروهای بانی این بیانیه به اهلش مراجعه می‌کردند تا بی‌اعتبار نشوند.

 

مصداق دیگر از روی اول: مصوبه‌ی اخیر کمیسیون آموزش مجلس شورای اسلامی در مورد گزینش دانشجوهای تحصیلات تکمیلی در کشور است؛ مصوبه‌ای که مصداق بدیهی هدر دادن منابع کشور است توسط مدیران با این استدلال که استادان دانشگاه "عدالت" را در انتخاب دانشجوی دکتری و ارشد مراعات نمی‌کنند! انتقاد از متن مصوبه از دید من اصلا مورد ندارد! آیا ما شان مجلس را تا این حد دانسته‌ایم که در زمینه‌ی چگونگی فرایند علم در ایران قانون وضع بکند؟ می‌توانید تصور کنید که مجلس قانون مشابهی برای حوزه تصویب کند؟ یعنی دانشگاه‌های ما تا این حد بی‌قدر شده‌اند؟ یا مجلس و کمیسیون این جنین شده است؟ تعجب من از این است که چرا کمیسیون آموزش مجلس به اجرا نشدن مصوبه‌ی خود در مورد بودجه‌ی پژوهشی کشور که از وظایف  او است تاکنون اعتراضی نکرده است؟ چرا همین کمیسیون به اصرار رهبری در توجه به زبان فارسی در دانشگاه‌ها، که چند بار در دوران مسئولیت همین کمیسیون بیان شده است، تا کنون اعتراضی نکرده است یا مصوبه‌ای نداشته است؟ آیا اعضای این کمیسیون تصور می‌کنند با این نوع عدالت‌خواهی بسیط می‌توانند امنیت آینده‌ی ایران را تضمین کنند؟ امنیت و توان دفاعی ما در گرو حضور مغزهای پر توانی است که بتوانند با خلاقیت در خدمت کشور باشند. مجلس با این مصوبه نادانسته به  کمک کنگره‌ی آمریکا آمده است و آینده‌ی توان علمی و دفاعی ما را از درون تهی می‌کند. این مصوبه شروع موج دیگری از فرار مغزها از کشور است. اگر قانون بودجه‌ی اخیر آمریکا تجارت آینده‌ی ما را نشان گرفته است این مصوبه‌ی مجلس خودمان ناخواسته تحول علمی آینده‌ی ما را نشان گرفته است. اگر کنگره ی آمریکا به دنبال تحریم های جدیدی بر ضد ایران به دلیل توان موشکی ما است، مجلسیان شک نکنند که این مصوبه بهترین کمک به آمریکا در جهت در جازدن توان دفاعی ما است. با عدالت ساده‌اندیشانه نمی‌توان مغزها را پرورش داد. ایران به خلاقیت بیشتر نیاز دارد نه به "نوان-خانه"ای که در آن به عدالت مدرک دکتری توزیع شود!  

 

      و اما روی دوم! این دوری از خرد و طرد متخصصان به بهانه‌ی اولویت تعهد و در نتیجه کشتن خلاقیت در کشور و تهی کردن آن از نیروهای پر توان علمی را به حساب خیانت به کشور نمی‌گذارم؛  بلکه آن را ناشی از بی‌اطلاعی و جهل نسبت به علم و نیز به حساب اضطرار ناشی از عدم همکاری برخی متخصصان پرتوان با خرد با مجموعه‌های مدیریتی و سیاستگذاری می‌گذارم! در این جا صحبت من با این باخردان و خلاقان است! کشور ما بیش از هر چیز به همکاری و به مبادله‌ی حرف و اطلاع نیاز دارد؛ همان چیزی که در دنیای مدرن علم و فناوری به آن گفتمان می‌گویند. ما باید از سکوت به درآییم اما نه به قهر که پدرانه و "معلمانه"، به آشتی و به مهر! مدیران ما اگر اشتباه می‌کنند بپذیریم، دست کم وانمود کنیم که از روی جهل یا بی‌اطلاعی یا اضطرار است، به کمک آن‌ها بیاییم با روشنگری. اگر ۱۲۰۰۰ امضا می‌خواهد وانمود کند علم ما راکد شده است بپذیریم بخشی از آن تقصیر خودمان است که در سال‌های گذشته نهادهای دانشگاهی به دفعات تولید مقاله را تولید علم عنوان کردند و ما خاموش و در سکوت آن را تایید کردیم. اگر مجلس اکنون این مصوبه‌ی نابه‌جا را برای تحصیلات تکمیلی پیش کشیده است بپذیریم تقصیر خودمان را که اجازه دادیم استادی در دانشگاه دولتی ۱۲۰ دانشجوی تحصیلات تکمیلی داشته باشد و هیچ اعتراضی نکردیم؛  یا واحدی دانشگاهی ۱۰۰ دانشجوی دکتری بپذیرد بدون این که استادی داشته باشد. بله این‌ها هم واقعیت‌هایی است که ما با سکوت خودمان تاییدش کرده‌ایم. و خجالت بکشیم از این که هنوز در میان ما مانده‌اند کسانی که ۱۵ سال به تقلب کتاب و مقاله به دانشگاه مادر داده‌اند و هنوز لقب هیئت علمی را یدک می‌کشند. با این پیچیدگی وضعیت علمی در کشور چاره‌ای نیست جز این که به مهر گفتمان کنیم، اطلاع‌رسانی کنیم، نمونه نشان بدهیم از فرایند سالم علم در کشور و به مدیران و سیاست‌گذاران در انجام امورشان کمک کنیم.

 

رضا منصوری

2242
رتبه بندی این مطلب:
بدون رتبه

با تکمیل فرم زیر می توانید درخواست خود را به دانشیار ارسال نمایید. درخواست خود را به صورت کامل بنویسید. همچنین می توانید از طریق تلگرام و واتساپ با دانشیار در ارتباط باشید.

اطلاعات تماس شما

بازخورد شما